لغتنامه دهخدا
باژ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باژستدن . باج گرفتن . و رجوع به باژ و باژگاه شود. || خاموشی بعد از زمزمه کردن و دعا خواندن بهنگام غذا : مبادا که دین نیاکان خویش گزیده جهاندار و پاکان خویش گذارم ، بدین مسیحا شوم بگیرم بخوان باژ و ت