بته جقهفرهنگ فارسی معین( ~. جِ قُِ) [ فا - تر. ] (اِ.) نقشی زینتی شبیه سروی خمیده که بیشتر در صنعت قالی بافی ، ترمه ، زردوزی و مانند آن به کار می رود.
بتةلغتنامه دهخدابتة. [ ب َت ْ ت َ ] (اِخ ) قریه ای در بلنسیه . (از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است . (از ناظم الاطباء).
بتةلغتنامه دهخدابتة. [ ب َت ْ ت َ ] (ع مص ) بریدن و قطع کردن . || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله . (منتهی الارب ). || بریده شدن . || فروماندن در راه . (منتهی الارب ).- || سکران لایبت امراً؛ یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیت و
بتةلغتنامه دهخدابتة. [ ب َت ْ ت َ ] (هندی ، اِ) دستور فوق العاده ٔ سپاه در میدان جنگ . || جزر. مقابل مد. (ناظم الاطباء).
بطةلغتنامه دهخدابطة. [ ب َطْ طَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲبن بطة عکبری مصنف ابانه است . (منتهی الارب ). عبیداﷲبن محمدبن محمدبن حمدان بن بطة العکبری حنبلی مصنف الابانة. وی از گروهی حدیث شنیده و ابوالقاسم بن البُسری و دیگران از وی حدیث شنیدند و بسال 387 هَ . ق . درگذشت
ترمهفرهنگ نامها(تلفظ: terme) نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک ، پشم ، یا ابریشم با نقشهای بته جقه ، اسلیمی ، و مانند آنها که معمولاً از آن ، جانماز ، بقچه و لباس تهیه میکنند .
کرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل روی، گِرد، گویمانند، گویین، قلنبه، چاق تخممرغی، استوانهای، مخروطی، پیازیشکل، قطرهایشکل، بتهجقهای مدور، محدب
مخروطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل وط، کلهقند بوق، شیپور، شکل زنگوله، شکل تخممرغی، قیفیشکل، [کلاه قیفی، ] مخروطیشکل، گنبدی بتهجقه◄ نگار مخروط سایهدار، سایه روشن گنبد مقاطع مخروطی ◄ منحنی
جقهلغتنامه دهخداجقه . [ ج ِق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) جغه . پَرَک . تِل . بته ای ساخته از پر پرندگان که بر بالای پیش کلاه پادشاهان ایران است و آن کوچک کرده ٔ سرو سرافکنده ، نشان ایران و ایرانیان و حکایت کننده از راستی و تواضع ایشان است . (یادداشت مؤلف ) <span cla
بتهلغتنامه دهخدابته . [ ب َ ت َ ] (اِ) سنگی است که در روی آن بعضی چیزها صلایه نمایند. بتو نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193). سنگی باشد که بدان داروها سایند. مقمع. (برهان قاطع) (آنندراج ). دسته ٔهاون . (ناظم الاطباء). |
بتهلغتنامه دهخدابته . [ ب ُت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) بوته . گیاه کوتاه بالا. درخت کوتاه . هرگیاه که ساق محکم ایستاده ندارد. نباتی میان درختک و گیاه . درختچه . هر گیاه که تنه و ساقه ٔ شخ و سطبر و راست ندارد.درختچه با شاخهای بسیار نزدیک به زمین . || نبات بی ساق : ب
فلک ثابتهلغتنامه دهخدافلک ثابته . [ ف َ ل َ ک ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلکی است که کواکب ثابته یعنی کواکب غیرسیار بر وی مرکوزند، و آن فلک هشتم است و در شرع آن را کرسی نامند و حکمافلک البروج گویند. (غیاث ). رجوع به فلک البروج شود.
اعیان ثابتهلغتنامه دهخدااعیان ثابته . [ اَ ن ِ ب ِ ت ِ / ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صور اسماء الهی و صور علمیه . (ناظم الاطباء). صور اسمای الهی . (از کشف بنقل غیاث اللغات و آنندراج ).صور علمیه . (از مدارالافاضل بنقل غیاث اللغات و آنندراج ). حقایق ممکنات در علم حق
البتهلغتنامه دهخداالبته . [ اَ ب َت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، ق ) و در تداول گاهی بکسر باء [ اَ ب ِ ت ت َ ]. مؤلف غیاث آرد: در اصل بتة بود بمعنی قطع یعنی یکبار بریدن ، الف و لام دروزائد آورند که عوض فعل عامل است . (غیاث اللغات ). قطعاً. جزماً. مسلماً. هرآینه <spa
ابتهلغتنامه دهخداابته . [ اَ ب ِت ْ ت َ ] (ع اِ) ج ِ بَتات . توشه ها. رخت عروس و مسافر و مرده و امتعه ٔ خانه .
عطر اﷲ تربتهلغتنامه دهخداعطر اﷲ تربته . [ ع َطْ طَ رَل ْ لا هَُت ُ ب َ ت َ ه ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند خاک او را معطر و خوشبوی سازد! : خواجه علاءالحق و الدین عطر اﷲ تربته . (انیس الطالبین ص 22 و 77)