بثورلغتنامه دهخدابثور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بثرة و بثر. (منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی . (از کشاف اص
بثورلغتنامه دهخدابثور. [ ب ُ ] (ع مص ) چیزی از تن برجستن . (مصادرزوزنی ). آبله ریزه برآوردن . (آنندراج ). جوش زدن اندام . دمیدگی روی اندام . و رجوع به بَثر و بثرة شود.
بتپورلغتنامه دهخدابتپور. [ ب َ ] (اِ) پوزه . شند. منقار مرغان . (از آثار و احوال رودکی ج 3 ص 119). بتفوز. و رجوع به بتفوز شود.
بثرلغتنامه دهخدابثر. [ ب َ ] (ع مص ) آبله ٔ ریزه برآوردن روی کسی : بثر وجهه بثراً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بُثور. (منتهی الارب ).
لبنیةلغتنامه دهخدالبنیة. [ ل َ ب َ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث لبنی . منسوب به لبن . شیری . ج ، لبنیات .- بثور لبنیه ؛ نوعی از بثره بر ظاهر تن آدمی .
اشیاف تفاحیلغتنامه دهخدااشیاف تفاحی . [ اَش ْ ف ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لطیفترین اشیاف است و عوارض سوء آن از همه کمتراست . برای مطلق قرحه ها و ضربان و غشاوة و بثور و ماده سودمندترین اشیاف است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و حکیم مؤمن آرد: بغایت لطیف و بیغایله و جهت قروح و ضربان و
بثرلغتنامه دهخدابثر. [ ب َ ث ِ ] (ع مص ) آبله ٔ ریزه برآوردن روی کسی . بَثر. بثور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مذکور شود. || (اِ) آبله ریزه که بر اندام برآید. (منتهی الارب ).
بثرلغتنامه دهخدابثر. [ ب َ ث ِ ] (ع ص ) نعت از بثر و بثور، آبله ٔ ریزه برآورده . جوش دار. آنکه آبله ریزه برآورده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که روی او آبله ریزه برآورده باشد. (ناظم الاطباء).
مبثورلغتنامه دهخدامبثور. [ م َ ] (ع ص ) محسود. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). || بسیارمال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). غنی و بسیار مالدار. (ناظم الاطباء).
قبثورلغتنامه دهخداقبثور. [ ق َ ] (اِخ ) سعیدبن محمدبن شعیب بن احمدبن نصراﷲ انصاری ادیب . خطیب جزیره ٔ قبثور و جز آن مکنی به ابوعثمان .وی از ابوالحسن انطاکی مقری و ابوزکریای عائذی و ابوبکر زبیدی و جز ایشان روایت کند و از ابوعلی بغدادی در کودکی کمی حدیث شنیده . وی پیرمردی صالح و پارسا و از اماما