بخارالغتنامه دهخدابخارا. [ب ُ ] (اِخ ) شهری است مشهور از ماوراءالنهر و مشتق از بخار است بمعنی بسیارعلم . که چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بوده اند بنا برآن بدین نام موسوم شده است . (برهان قاطع). نام شهری از توران مشتق از بخار که بمعنی علم است چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بودند به بخار
بخارائیلغتنامه دهخدابخارائی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) از بخارا. بخاری . منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری . آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی ، آلوی بخارائی ، زبان بخارائی . توت بخارائی قسمی توت سفید کم شیرینی و لطیف و بی دانه است بخراسان . و رجوع به کتاب لهجه ٔ بخارائی تألیف رجائی شود. و هم چن
پوست بخارالغتنامه دهخداپوست بخارا. [ ت ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوست بخارائی ، پوست بره ٔ بخارائی . پوستی که از بخارا آرند .
خانات بخارالغتنامه دهخداخانات بخارا. [ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) خانات خیوه . مملکت خوارزم . رجوع به «خانات خیوه » و «خوارزم » و «خانان شیبان » شود.
خیالی بخاراییلغتنامه دهخداخیالی بخارایی . [ خ َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) خیالی بخاری . رجوع به خیالی بخاری شود.
حمیدالدین بخاراییلغتنامه دهخداحمیدالدین بخارایی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ ) پسر حکیم عمعق . از شاعران مشهور است که بهمه ٔ کمالات متصف بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 1 ص 197 شود.
روحانی بخاراییلغتنامه دهخداروحانی بخارایی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) امیر روحانی ، از افاضل روزگار و شاعر قرن هفتم بود. درمنتخب التواریخ تألیف عبدالقادربن ملوکشاه بداونی (ج 1 ص 65) درباره ٔ شمس الدین التتمش ، حوادث سال <span class="hl" dir=
روحی بخاراییلغتنامه دهخداروحی بخارایی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (ملا...)شاعر نیمه ٔ اول قرن دهم (زنده در حدود 928هَ . ق .) ملازم شیبک خان بود. این دوبیت در تعریف شب از اوست :شبی همچون مرکب بود تاریک رهی در وی چو شق خامه باریک شده طاس سپهر از مشک سوده سوادا
شوکت بخاراییلغتنامه دهخداشوکت بخارایی . [ ش َ ک َ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ محمدعلی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده گفته است در ایام شتا او را دیدم نمدپاره ای بر دوش و سر و پای برهنه در
فرمنکلغتنامه دهخدافرمنک . [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام جدابومحمد حمیدبن فروه ٔ وراق بخارایی . (از سمعانی ).
فضل بن عباسلغتنامه دهخدافضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ربنجنی بخارایی . رجوع به ربنجنی شود.
خیالی بخاراییلغتنامه دهخداخیالی بخارایی . [ خ َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) خیالی بخاری . رجوع به خیالی بخاری شود.
حمیدالدین بخاراییلغتنامه دهخداحمیدالدین بخارایی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ ) پسر حکیم عمعق . از شاعران مشهور است که بهمه ٔ کمالات متصف بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 1 ص 197 شود.
روحانی بخاراییلغتنامه دهخداروحانی بخارایی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) امیر روحانی ، از افاضل روزگار و شاعر قرن هفتم بود. درمنتخب التواریخ تألیف عبدالقادربن ملوکشاه بداونی (ج 1 ص 65) درباره ٔ شمس الدین التتمش ، حوادث سال <span class="hl" dir=
روحی بخاراییلغتنامه دهخداروحی بخارایی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (ملا...)شاعر نیمه ٔ اول قرن دهم (زنده در حدود 928هَ . ق .) ملازم شیبک خان بود. این دوبیت در تعریف شب از اوست :شبی همچون مرکب بود تاریک رهی در وی چو شق خامه باریک شده طاس سپهر از مشک سوده سوادا
شوکت بخاراییلغتنامه دهخداشوکت بخارایی . [ ش َ ک َ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ محمدعلی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده گفته است در ایام شتا او را دیدم نمدپاره ای بر دوش و سر و پای برهنه در