بختگارهلغتنامه دهخدابختگاره . [ ب ُ ت َ رَ / رِ ] (اِ) سبکی . خفت . (ناظم الاطباء). || (ص ) آویخته . معلق . (ناظم الاطباء).
بختگاریلغتنامه دهخدابختگاری . [ ب َ ت ِ ] (اِ) هنر. قابلیت . (ناظم الاطباء). || مکر. حیله . (ناظم الاطباء).
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (اِ) نام مقامی در یکی از دستگاههای موسیقی ایران . و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص 100 شود.
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نیک بختی . اقبال . (ناظم الاطباء). خوشبختی . سعادت . همراهی دولت و اقبال : چشم است بختیاری و در چشم دیده ای جسم است کامکاری و در جسم جانیا. ابوالفرج رونی .به کامکاری بر پیشگاه ملک نشی
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین که مرکب از 50 خانوار است . ییلاقشان کوههای البرز و قشلاقشان جاجرود است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).