بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (اِ) نام مقامی در یکی از دستگاههای موسیقی ایران . و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص 100 شود.
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نیک بختی . اقبال . (ناظم الاطباء). خوشبختی . سعادت . همراهی دولت و اقبال : چشم است بختیاری و در چشم دیده ای جسم است کامکاری و در جسم جانیا. ابوالفرج رونی .به کامکاری بر پیشگاه ملک نشی
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین که مرکب از 50 خانوار است . ییلاقشان کوههای البرز و قشلاقشان جاجرود است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
بختیاریلغتنامه دهخدابختیاری . [ ب َ ] (اِخ ) اهوازی .از شعرای قدیم فارسی زبان بود. مرحوم نفیسی گوید: شعرای پیش از رودکی و حتی معاصرین او را اغلب بنام اصلی خویش خوانده اند چون شهید بلخی و ابوالمؤید بلخی وابوالمثل و غیرهم تنها از اسلاف رودکی ، بختیاری اهوازی و مسعودی مروزی را میتوان نام برد که به
بختگاریلغتنامه دهخدابختگاری . [ ب َ ت ِ ] (اِ) هنر. قابلیت . (ناظم الاطباء). || مکر. حیله . (ناظم الاطباء).
شهیدی بختیاریلغتنامه دهخداشهیدی بختیاری . [ ش َ دی ِ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: جوانی بود ازالوار بختیاری که بیاری بخت بلند، صاحب طبع بلند و ذوق محبت شده و در خدمت ارباب دانش کسب آدمیت کرد و سیاحت گزید و بطهران آمد و مداحی نمود و اثری از او باقی نماند جز قصیده ای . (از مجمعالفصحاء ج <span cl
کهریزک بختیاریلغتنامه دهخداکهریزک بختیاری . [ ک َ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
وحشت بختیاریلغتنامه دهخداوحشت بختیاری .[ وَ ش َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) امام قلی برادر خلیل خان است که شهر خلیل آباد را بنا نهاده بود. این بیت ازوست :ای غم دوست چنان با تو توان برد بسرکه نه در حوصله گنجی و نه از یاد روی .(ریاض العارفین ص 262 و
قلعه ٔ بختیاریلغتنامه دهخداقلعه ٔ بختیاری . [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) این قلعه در یک فرسنگی قریه ٔ بنارلارات واقع است آبش از آب انباری است که به توسط باران پر میشود. (جغرافیای غرب ایران ص 128).
شهیدی بختیاریلغتنامه دهخداشهیدی بختیاری . [ ش َ دی ِ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: جوانی بود ازالوار بختیاری که بیاری بخت بلند، صاحب طبع بلند و ذوق محبت شده و در خدمت ارباب دانش کسب آدمیت کرد و سیاحت گزید و بطهران آمد و مداحی نمود و اثری از او باقی نماند جز قصیده ای . (از مجمعالفصحاء ج <span cl
کهریزک بختیاریلغتنامه دهخداکهریزک بختیاری . [ ک َ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
وحشت بختیاریلغتنامه دهخداوحشت بختیاری .[ وَ ش َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) امام قلی برادر خلیل خان است که شهر خلیل آباد را بنا نهاده بود. این بیت ازوست :ای غم دوست چنان با تو توان برد بسرکه نه در حوصله گنجی و نه از یاد روی .(ریاض العارفین ص 262 و
قلعه ٔ بختیاریلغتنامه دهخداقلعه ٔ بختیاری . [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) این قلعه در یک فرسنگی قریه ٔ بنارلارات واقع است آبش از آب انباری است که به توسط باران پر میشود. (جغرافیای غرب ایران ص 128).
ایل بختیاریلغتنامه دهخداایل بختیاری . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) نام ایلی است از طایفه ٔ بختیاری ، که شامل طایفه ٔ هفت لنگ و طایفه ٔ چهارلنگ است و هر کدام دارای شعب مختلف میباشند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص 72 - 87 شود.
حسین قلی بختیاریلغتنامه دهخداحسین قلی بختیاری . [ ح ُ س َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) یکی از خانهای ایل بختیاری معاصر ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه بوده است . گویند وقتی به مهمانی ظل السلطان به شهر آمده بود. و هنگامیکه با حاکم و جمعی از سران شهر در تالار حکومتی نشسته بودند لری سر و پا برهنه وارد شده ، سلام گفت ، خان
شهیدی بختیاریلغتنامه دهخداشهیدی بختیاری . [ ش َ دی ِ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: جوانی بود ازالوار بختیاری که بیاری بخت بلند، صاحب طبع بلند و ذوق محبت شده و در خدمت ارباب دانش کسب آدمیت کرد و سیاحت گزید و بطهران آمد و مداحی نمود و اثری از او باقی نماند جز قصیده ای . (از مجمعالفصحاء ج <span cl
کهریزک بختیاریلغتنامه دهخداکهریزک بختیاری . [ ک َ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
وحشت بختیاریلغتنامه دهخداوحشت بختیاری .[ وَ ش َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) امام قلی برادر خلیل خان است که شهر خلیل آباد را بنا نهاده بود. این بیت ازوست :ای غم دوست چنان با تو توان برد بسرکه نه در حوصله گنجی و نه از یاد روی .(ریاض العارفین ص 262 و
قلعه ٔ بختیاریلغتنامه دهخداقلعه ٔ بختیاری . [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) این قلعه در یک فرسنگی قریه ٔ بنارلارات واقع است آبش از آب انباری است که به توسط باران پر میشود. (جغرافیای غرب ایران ص 128).