گنه پوشلغتنامه دهخداگنه پوش . [ گ ُ ن َه ْ ] (نف مرکب ) آنکه گناهان را بپوشد و ندیده بگیرد. گنه بخش . گنه بخشا.
عفواندوزلغتنامه دهخداعفواندوز. [ ع َف ْوْ اَ ] (نف مرکب ) عفواندوزنده . ذخیره کننده ٔ عفو. که عفو بسیار کند : گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخوئی چو روشن روز می باش .ناصرخسرو.
غلولغتنامه دهخداغلو. [ غ ُ ] (از ع ، اِمص ) مخفف غُلُوّ. از حد گذشتن .گزافکاری . مبالغه . رجوع به غُلُوّ شود : خفته اند آدمی ز حرص و غلومرگ چون رخ نمود انتبهوا. سنایی .هست چون شیعه را بر آل علی من رهی را به خدمت تو غلواز ب
گنج بخشلغتنامه دهخداگنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد : از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی
گنج شایگانلغتنامه دهخداگنج شایگان . [ گ َ ج ِ ی ِ ] (اِخ ) بعضی گویند همان گنج بادآورد است که گنج دویم خسرو باشد. (برهان ) : گرید همی نیاز جهان برعطای توخنددهمی عطای تو بر گنج شایگان . رودکی (احوال و اشعار ج 2 ص