بخشداریفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل بخشدار.۲. (اسم) ادارهای که بخشدار در آنجا به کارهای مربوط به بخش رسیدگی میکند.
بخشداریلغتنامه دهخدابخشداری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل بخشدار. || (اِ مرکب ) جایی که بخشدار در آن امور بخش را اداره می کند.
بخشداریفرهنگ فارسی معین( ~.) 1 - (حامص .) عمل و شغل بخشدار. 2 - ( اِ.) محلی که بخشدار در آن حوزة خود را اداره کند.
بخشدارفرهنگ فارسی عمیدکارمند وزارت کشور که چند دهستان را اداره میکند و تحت نظر فرماندار یا استاندار است.
بخشدارلغتنامه دهخدابخشدار. [ ب َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ بخش . || (اصطلاح اداری و سیاسی ) کسی که امور یک بخش را تحت نظر فرماندار اداره می کند.
بخشدارفرهنگ فارسی معین(بَ) (ص فا. اِ.) کسی که از جانب وزارت کشور امور یک بخش را تحت نظر فرماندار ادراه کند.
فرمانداریلغتنامه دهخدافرمانداری . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل فرماندار حکومت . اداره کردن شهر. || (اِ مرکب ) اداره ای که فرماندار ریاست آن را به عهده دارد. از واحدهای استانداری و خود شامل چند واحد کوچکتر به نام بخشداری است .
کردکویلغتنامه دهخداکردکوی . [ ک ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش کردکوی شهرستان گرگان و نام قدیمی آن کردمحله است . جمعیت ده نزدیک به 4هزار تن و دارای ادارات بخشداری ، شهربانی ، آمار و دارائی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
داورزنلغتنامه دهخداداورزن . [ وَ زَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش داورزن شهرستان سبزوارست . این قصبه در باختر شهر سبزوار و سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به تهران واقع و 650 سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و میوه و پنبه و کنجد و زیره و شغل اهالی زراعت و کسب و