بدرودفرهنگ فارسی عمیدوداع؛ خداحافظی.⟨ بدرود گفتن: (مصدر لازم)۱. بدرود کردن؛ وداع کردن.۲. (مصدر متعدی) ترک کردن؛ واگذاشتن.
بدرودلغتنامه دهخدابدرود. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) وداع . ترک . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی . (برهان قاطع). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن . (ناظم الاطباء). رخصت کردن و ت
تودیعفرهنگ فارسی عمید۱. وداع گفتن؛ وداع کردن؛ بدرود گفتن.۲. بدرود گفتن به مسافر.۳. [قدیمی] سپردن و گذاشتن چیزی در جایی یا نزد کسی که به همان حال باقی بماند.
بدرودفرهنگ فارسی عمیدوداع؛ خداحافظی.⟨ بدرود گفتن: (مصدر لازم)۱. بدرود کردن؛ وداع کردن.۲. (مصدر متعدی) ترک کردن؛ واگذاشتن.
بدرودلغتنامه دهخدابدرود. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) وداع . ترک . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی . (برهان قاطع). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن . (ناظم الاطباء). رخصت کردن و ت
بدرودفرهنگ فارسی عمیدوداع؛ خداحافظی.⟨ بدرود گفتن: (مصدر لازم)۱. بدرود کردن؛ وداع کردن.۲. (مصدر متعدی) ترک کردن؛ واگذاشتن.
بدرودلغتنامه دهخدابدرود. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) وداع . ترک . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی . (برهان قاطع). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن . (ناظم الاطباء). رخصت کردن و ت