بدنیتلغتنامه دهخدابدنیت . [ ب َ نی ی َ ] (ص مرکب ) بداراده و بدباطن . (آنندراج ). بدقصد و بداندیش و بدخواه . (ناظم الاطباء).
بدگندلغتنامه دهخدابدگند. [ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) متعفن . || (اِ) رشوه و پاره . (ناظم الاطباء). رشوت و پاره . (آنندراج ). بمعنی اخیر با کاف تازی نیز آمده است . و رجوع به بدکند شود.
بیدیانتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیدین، لامذهب ۲. ناپارسا، ناپرهیزگار، نامتدین، نامتقی ≠ بادیانت، پرهیزگار
بدنژادلغتنامه دهخدابدنژاد. [ ب َ ن ِ ] (ص مرکب ) بداصل و فرومایه . (آنندراج ). بداجداد. (ناظم الاطباء). هجین . قهمد. (منتهی الارب ). نانجیب . ناپاکزاد. (یادداشت مؤلف ) : شود رنج این تخمه ٔ ما ببادبگفتار تو کهتر بدنژاد. فردوسی .گذشتی