بدزینلغتنامه دهخدابدزین . [ ب َ ] (ص مرکب ) اسبی که هنگام زین کردن رام نباشد و سرکشی کند : مرا در زیر ران اندر کمیتی نه بدنعل و نه بدزین و نه توسن .منوچهری .
بذجانلغتنامه دهخدابذجان . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بذج . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به بذج شود.
بادجانلغتنامه دهخدابادجان . (اِ مرکب ) لقب اسب باشد: مر اسب را پارسیان بادجان خوانده اند و رومیان آنرا بادپای و هندوان تخت پران و تازیان براق زمین . (نوروزنامه ). رجوع به بادپای و بادپیکر شود.