بدگفتفرهنگ فارسی عمید۱. بدگو؛ کسی که با سخنان بد دیگران را میرنجاند: ◻︎ از بد بدگفت نرنجد حکیم / بیخ چو سخت است ز صرصر چه بیم (امیرخسرو: لغتنامه: بدگفت).۲. (اسم مصدر) بدگویی.
بدگفتلغتنامه دهخدابدگفت . [ ب َ گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) گفتار زشت . (آنندراج ).سخن زشت . (ناظم الاطباء). تهمت . افترا. بهتان . (از ولف ). بدگویی . (یادداشت مؤلف ). بد گفتن : به بدگفت از ایشان ندید ایچ راه که کردی پر آزار ازو جان شاه . (شاهنا