بیدل، بیدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. دلباخته، دلداده، شیدا، دلرمیده، شیفته، ، رمیدهدل، مفتون، عاشق ≠ دلدار، دلبر ۲. آزرده ۳. افسرده، دلتنگ ≠ پرنشاط ۴. ترسو، جبون، کمدل ≠ دلیر، پردل
بیدللغتنامه دهخدابیدل . [ دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + دل ) که دل ندارد. (یادداشت مؤلف ). دل از کف داده :بت من جانور آمد شمنش بیدل و جان منم او را شمن و خانه ٔ من فرخارست . بوالمعشر.بدانی گر چو من بیدل بمانی فغان از من بگیتی بیش خوانی ... <p class="a
بیدگللغتنامه دهخدابیدگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابرج که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع و دارای 112 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بیدگللغتنامه دهخدابیدگل . [ گ ُ ] (اِخ ) نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان است و 7185 تن سکنه دارد.(از دایرة المعارف فارسی ). بیدگل یا آران بیدگل ، آرون بیدگل ، قریه ای است در یک فرسخی شمال کاشان ، سابقاً خیلی آباد و پرجمعیت بوده است . (یادداشت مؤلف ).
بیدللغتنامه دهخدابیدل . (اِخ ) جان . (1615-1662 م .) مؤسس اونیتاریانیسم در انگلستان . در نتیجه ٔ مطالعات کتاب مقدس ، اعتقادش از تثلیث سلب شد و عقیده ٔ خود را در دوازده دلیل مستخرج از کتاب مقدس نوشت اما بسبب نشر این مقاله بزن
بذللغتنامه دهخدابذل . [ ب َ ] (ع اِمص ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطا. (لغت نامه ٔ تاریخ بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انعام و احسان . (ناظم الاطباء). جود. بخشش . داد. (یادداشت مؤلف ) : ببوی خلق بهار از خزان همی آردببذل گنج خ
بذللغتنامه دهخدابذل . [ ب َ ] (ع مص ) دادن چیزی را و جود کردن آن را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بخشیدن و عطا کردن . (از اقرب الموارد). دادن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (المصادر زوزنی ). دادن به طیب خاطر. (یادداشت مؤلف ).
مبذللغتنامه دهخدامبذل . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه و جامه ٔ بادروزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه . ج ، مَباذِل . (از اقرب الموارد).
متبذللغتنامه دهخدامتبذل . [ م ُ ت َ ب َذْ ذِ ] (ع ص ) بذله پوش و کسی که عمل نفس خود کند و بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتذل [ م ُ ت َ ذِ ] و تبذل شود.
مستبذللغتنامه دهخدامستبذل . [ م ُت َ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبذال . بذل و بخشش خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استبذال شود.
تبذللغتنامه دهخداتبذل . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) ناحفاظی . ناخویشتن داری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عمل نفس خویشتن کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درباختن و نگاه نداشتن چیزی . || بادروزه داشتن خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لباس کهنه پوشیدن . (از اقرب الموا