برادهلغتنامه دهخدابراده . [ ب ُ دَ/ دِ ] (ع اِ) سونش . (منتهی الارب ). سونش آهن و فولاد. ساوآهن . (مهذب الاسماء) (السامی ). سوده ٔ آهن . ریزه ٔآهن و مانند آن که در وقت سوهان کردن بیفتد. ریزه که از دهن سوهان ریزد. (زمخشری ) (از اقرب الموارد).- <span class="
برادهفرهنگ فارسی معین(بُ دِ) [ ع . برادة ] ( اِ.) خرده ریز از چوب یا فلز که به هنگام تراشیدن یا بریدن بر جای می ماند؛ سوده .
برادعلغتنامه دهخدابرادع . [ ب َ دِ ] (ع اِ) ج ِ بردعة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به بردعة شود.
برادعیلغتنامه دهخدابرادعی . [ ب َ دِ ] (اِخ ) یعقوبی . یکی از رؤسای فرقه ٔ یعقوبیه ٔ مسیحی است و ابن بهریز مطران را کتابی است در جواب او. (یادداشت بخط مؤلف ).
برادةلغتنامه دهخدابرادة. [ ب َرْ را دَ ] (ع اِ) کوزه ٔ آویز. (مهذب الاسماء).کوزه ٔ آویز جهت سرد شدن آب . آوندی است که آب را سردکند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || کوزه ٔ سرتنگ که در آن آب را سرد کنند. || جای آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
براذعلغتنامه دهخدابراذع . [ ب َ ذِ ] (ع اِ) برادغ . ج ِ برذعة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به برذعة و بردعة شود.
برودةلغتنامه دهخدابرودة. [ ب ُ دَ ] (ع اِمص ) خنکی و سردی . (منتهی الارب ). سردی . (دهار). ضد حرارت . (از اقرب الموارد). برودت . ج ، برودات . (دهار). و رجوع به برودت شود. || جرجانی گوید کیفیتی است که تفریق بین متشاکلات و جمع بین متخلفات از شأن آنست . (از تعریفات ).