برافتادهلغتنامه دهخدابرافتاده . [ ب َ اُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) افتاده . || منسوخ . دمده .ورافتاده . || مغلوب و ناتوان . (آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان . (ناظم الاطباء) : برقع عارض تو عافیت دلها بردعافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است
رژیم برافتادهancient regimeواژههای مصوب فرهنگستاننظام حکومتی سرنگونشده براثر انقلاب یا تحول بزرگ اجتماعی
رژیم برافتادهancient regimeواژههای مصوب فرهنگستاننظام حکومتی سرنگونشده براثر انقلاب یا تحول بزرگ اجتماعی
حشیانلغتنامه دهخداحشیان . [ ح َش ْ ] (ع ص ) نعت مذکر از حشی . تاسه برافتاده . (منتهی الارب ) دمه گرفته . (مهذب الاسماء).
رژیم برافتادهancient regimeواژههای مصوب فرهنگستاننظام حکومتی سرنگونشده براثر انقلاب یا تحول بزرگ اجتماعی