بربادلغتنامه دهخدابرباد. [ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بر + باد) نیست و نابود. (آنندراج ). خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده . (ناظم الاطباء).- برباد آمدن ؛ بیهوده و بی فایده شدن : از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکاین تحمل که تو دیدی همه
برباد دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به باد فنادادن، پایمال کردن، تلف کردن، حیف و میل کردن، ضایع کردن، هدر رفتن ۲. خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن ≠ آباد ساختن، معمور کردن ۳. نابود کردن، نیست کردن، معدوم ساختن ≠ آفریدن، خلق کردن، هست کردن
باربادلغتنامه دهخدابارباد. (اِخ ) بزرگترین جزایر آنتیل کوچک و متعلق بدولت انگلیس و دارای 1700000 تن جمعیت و حاکم نشین آن شهر بریجتون است . (ناظم الاطباء). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی شود. نام یکی از جزائر آنتیل واقع در امریکا است که در <span class="hl
بربادرفتهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایمالشده، تلفشده، حیفومیل شده، ضایعشده، هدررفته ۲. خرابشده، ویرانشده، منهدمشده ≠ آباد شده، معمور ۳. نابودشده، نیستشده، فناشده، معدومشده ≠ هستییافته