ترجمه مقاله

برخاستن

barxāstan

۱. برپا شدن؛ به‌پا ایستادن؛ بلند شدن.
۲. از خواب بیدار شدن.
۳. [مجاز] پدید آمدن؛ به وجود آمدن.
۴. به گوش رسیدن صدا: صدایی برخاست.
۵. رخ دادن؛ اتفاق افتادن: دعوایی میان آن دو برخاست.
۶. اقدام کردن؛ آغاز کردن به کاری.
۷. [مجاز] به ظهور رسیدن؛ پیدا شدن: دو نابغه از این شهر برخاسته است.
۸. [قدیمی، مجاز] طغیان کردن؛ شورش کردن.

۱. ایستادن، بهپاخاستن، برپا شدن، بلند شدن
۲. بیدار شدن
۳. بردمیدن، سر زدن
۴. برآمدن، طلوع کردن
۵. شوریدن، شورش کردن، طغیان کردن، عصیان کردن، قیام کردن
۶. متصاعد شدن
۷. پدیدآمدن، آغاز شدن، در گرفتن
۸. پیش آمدن، اتفاق افتادن،

ترجمه مقاله