برداشتهلغتنامه دهخدابرداشته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از برداشتن در تمام معانی . || مرفوع . مرفوعه . رفیع. بلند شده . مرتفع. بلند. افراخته : دیگر پرسید که بگوئید که آن چیست بزرگتر و برداشته تر از آسمان . (ترجمه ٔ تفسیر ط
برداشتگیلغتنامه دهخدابرداشتگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برداشته . حاصل مصدر است از برداشتن . رجوع به برداشتن و برداشته شود.
برش برداشتیcumulative section, running sectionواژههای مصوب فرهنگستانترسیم و ثبت و ضبط هر رگه یا لایۀ مربوط به برش لایهنگاشتی و سپس برداشتن آن
عارضۀ نقشهبرداشتیtopographic featureواژههای مصوب فرهنگستانعارضۀ بارز یا بخش مهمی از سطح زمین که در نقشۀ عارضهنگاشتی نشان داده میشود
برداشتگیلغتنامه دهخدابرداشتگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برداشته . حاصل مصدر است از برداشتن . رجوع به برداشتن و برداشته شود.