برزیگرلغتنامه دهخدابرزیگر. [ ب َ گ َ ] (ص ، اِ مرکب ) ورزکار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). دهقان . فلاح . کشاورز. برزگر. زارع . زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. (حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. (حدود ا
برزگرلغتنامه دهخدابرزگر. [ ب َ زْ / زِ گ َ ](ص مرکب ) (از: برز بمعنی ورز، ورزش از مصدر ورزیدن + گر) یعنی آنکه زمین را ورزد. (یادداشت مؤلف ). مزارع که آنرا کدیور و کشاورز نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). زراعت کننده و دهقان و کسانی که ازین تحقیق آگاه نیند بذرگر
برزیگریلغتنامه دهخدابرزیگری . [ ب َ گ َ] (حامص مرکب ) برزگری . زراعت . کشاورزی : ... و زنانشان نیز برزیگری کنند. (حدود العالم ). هیس ؛ جمیع اسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (منتهی الارب ). رجوع به برزگر شود.
جشن برزیگرانلغتنامه دهخداجشن برزیگران . [ ج َ ن ِ ب َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپندادجشن . اسپندارجشن . اسپندارمذجشن . جشن اسپند. جشن اسفند. جشنی است که در روز سپندارمذ (پنجم ) از ماه سپندارمذ (اسفند) بر پا میکردند و به پنجمین امشاسپند از هفت امشاسپند آیین زردتشتی یعنی امشاسپند «سپنتا آرمئیتی
برزیلغتنامه دهخدابرزی . [ ب َ ] (اِ) دهقان و کاشتکار. (آنندراج ). برزگر. برزیگر. برزه گر. زارع . کشاورز. رجوع به برزیگر شود.
بزرکارلغتنامه دهخدابزرکار. [ ب َ ] (ص مرکب ) برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان ). برزیگر. (مجمعالفرس ). برزیگر و زارع . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بزرکاران جهانند همه روز و همه شب بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند.
برزیگریلغتنامه دهخدابرزیگری . [ ب َ گ َ] (حامص مرکب ) برزگری . زراعت . کشاورزی : ... و زنانشان نیز برزیگری کنند. (حدود العالم ). هیس ؛ جمیع اسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (منتهی الارب ). رجوع به برزگر شود.