برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش
برشتهکن قهوه، برشتهکنcoffee roasterواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی ویژة برشته کردن قهوه متـ . دستگاه برشتهکنی coffee roasting machine
برشطةلغتنامه دهخدابرشطة. [ ب َ ش َ طَ ] (ع مص ) بریدن : برشط اللحم برشطة؛ برید گوشت را. (منتهی الارب ).
برگشتهلغتنامه دهخدابرگشته . [ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برگردیده . مراجعت نموده . (ناظم الاطباء). بازگشته : منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته . ؟التفات ؛ برگشته نگریستن . (از منتهی الارب
بریستهلغتنامه دهخدابریسته . [ ب ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 126 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و میوه ٔ جنگلی است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
برشتهکن قهوه، برشتهکنcoffee roasterواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی ویژة برشته کردن قهوه متـ . دستگاه برشتهکنی coffee roasting machine
حسن برشتهلغتنامه دهخداحسن برشته .[ ح ُ ن ِ ب ِ رِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ته برشته . حسن برشته ٔ سوخته . حسن سبزته گلگون : گل دل ز ما بزور صباحت نمی بردحسن برشته ٔ سوخته ٔ لاله دیدنی است . دانش (ازآنندراج ).چه میدانند حسن ته ب
نیم برشتهلغتنامه دهخدانیم برشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم برشت . نیم تف داده . که کاملاً برشته نشده باشد.
برشتنیلغتنامه دهخدابرشتنی . [ ب ِ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابلیت برشته شدن داشتن . که تواند برشته شدن . که برشته تواند شدن .
برشته کشیدنلغتنامه دهخدابرشته کشیدن . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) منظم کردن . منظم ساختن . || بنظم درآوردن . بند کردن ، چنانکه دانه های جواهر در گردن بند یا تسبیح : ز عمر بهره همین گشت مر
برشتهکاری قهوهcoffee roastingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی فیزیکی و شیمیایی که در آن دانة سبز قهوه با حرارت برشته میشود
برشتهکن استوانهایdrum roasterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشتهکن گازی یا برقی شامل یک محفظة استوانهای چرخنده که حرارت را به دانهها منتقل میکند
حسن برشتهلغتنامه دهخداحسن برشته .[ ح ُ ن ِ ب ِ رِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ته برشته . حسن برشته ٔ سوخته . حسن سبزته گلگون : گل دل ز ما بزور صباحت نمی بردحسن برشته ٔ سوخته ٔ لاله دیدنی است . دانش (ازآنندراج ).چه میدانند حسن ته ب
نیم برشتهلغتنامه دهخدانیم برشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم برشت . نیم تف داده . که کاملاً برشته نشده باشد.
نابرشتهلغتنامه دهخدانابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که برشته نشده باشد. که بو داده نشده باشد. مقابل برشته .