برشدنلغتنامه دهخدابرشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن . بالا شدن . (آنندراج ). ببالا رفتن . بالا گرفتن . بلندشدن . صعود کردن . صعود. ارتقاء. سمود. (منتهی الارب ).تصعد. (تاج المصادر بیهقی ). برخاستن . بسمت بالا رفتن . بر رفتن . عروج کردن . متصاعد شدن . عروج . برآمدن بر
بپریشیدنلغتنامه دهخدابپریشیدن . [ ب ِ دَ] (مص ) پریشان کردن . پراکنده ساختن . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پریشیدن . و رجوع به پریشیدن شود.
برسیدنلغتنامه دهخدابرسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص ) رسیدن . وصل . (یادداشت مؤلف ) : میوه اش نارسیده می برسدزانکه بی برگ بر سر راه است . امامی هروی . || نائل شدن . واصل شدن :
دود برشدنلغتنامه دهخدادود برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). دود برآمدن . دود بررفتن .- دود برشدن از (ز) کشت و زرع ؛ سخت خشکیدن محصول :به ایران و بابل ز کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود. <p class="au
برگشادنلغتنامه دهخدابرگشادن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . باز کردن . رجوع به گشادن شود : چو آمد بر کاخ کاوس شاه خروش آمد و برگشادند راه . فردوسی .چو بر تخت بنشست پیروز و شاددر گنجهای کهن برگشاد. <p class="author"
دود برشدنلغتنامه دهخدادود برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). دود برآمدن . دود بررفتن .- دود برشدن از (ز) کشت و زرع ؛ سخت خشکیدن محصول :به ایران و بابل ز کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود. <p class="au
بالا برآمدنلغتنامه دهخدابالا برآمدن . [ ب َ م َ دَ ](مص مرکب ) بلند شدن . برشدن . صعود کردن . صاعد شدن .
صعود کردنلغتنامه دهخداصعود کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برشدن . برآمدن . بررفتن . ارتقاء. رجوع به صعود شود.
صعودلغتنامه دهخداصعود. [ ص ُ] (ع مص ) ببالا برشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ببالا رفتن . (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). بالا رفتن . (بحر الجواهر). برآمدن . (منتهی الارب )(بحر الجواهر). برشدن . عروج . ارتقاء. مقابل نزول .
دود برشدنلغتنامه دهخدادود برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). دود برآمدن . دود بررفتن .- دود برشدن از (ز) کشت و زرع ؛ سخت خشکیدن محصول :به ایران و بابل ز کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود. <p class="au