برهوتفرهنگ فارسی عمید۱. هرجای گرم و بیآبوعلف.۲. (صفت) گرم و بیآبوعلف. Δ در اصل نام وادی و چاهی بسیارعمیق در حَضرموت که میگویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند.
برهوتلغتنامه دهخدابرهوت . [ ب َ رَ ] (اِخ ) چاهی است عمیق در حضرموت که کسی فرود آمدن به تک آن نتواند و گویند ارواح کفار بدانجا جای دارند، و در حدیث است خیر بئر حفرت فی الارض زمزم و شر بئر فی الارض برهوت . و گویند نام وادیی است در حضرموت ، گویند در آنجا چاهی است که ارواح کفار و منافقین آنجا جمع
برهوتفرهنگ فارسی معین(بَ رَ) ( اِ.) 1 - وادی ای است در حَضَرموت . 2 - چاه مشهور به (بئر برهوت ) د ر جوار وادی برهوت . 3 - هر جایی که در آن گیاه یا جانوری نباشد.
برهودلغتنامه دهخدابرهود. [ ب َ ] (ص ) چیزی را گویند که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش رنگ آنرا گردانیده و زرد کرده باشد. (برهان ). بیهو. و رجوع به برهودن و بیهوده شود.
برهودفرهنگ فارسی معین(بَ) ( اِ.) نیم سوخته ، چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش رنگ آن را تغییر داده باشد.
برهوتیلغتنامه دهخدابرهوتی . [ ب َ رَ ] (اِخ ) کلیب بن اسد (سعد) بن کلیب برهوتی ، صحابی و از شاعران حضرموت بود. او چون اسلام آورد با ارمغانی از مادر خود بر پیغمبر وارد شد و آن جامه ای از بافته های مادرش بودو قصیده ای با مطلع زیر برای وی سرایید : من وشز برهوت تهوی بی ع
بیابانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، ریگزار، دشتلمیزرع، شورهزار، برهوت، وادی، بادیه، برِ بیابان (برهوت، برهود)، خشکی کویر لوت، دشت کویر
خشکزارفرهنگ مترادف و متضاد۱. استپ، بیابان، کویر ≠ واحه ۲. خشکسار، بیآبوعلف، خشک، برهوت، بیسبزهوگیاه ≠ سبزهزار
بیابانفرهنگ مترادف و متضادشورهزار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرایبیآبوعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون ≠ آبادی
برهوتیلغتنامه دهخدابرهوتی . [ ب َ رَ ] (اِخ ) کلیب بن اسد (سعد) بن کلیب برهوتی ، صحابی و از شاعران حضرموت بود. او چون اسلام آورد با ارمغانی از مادر خود بر پیغمبر وارد شد و آن جامه ای از بافته های مادرش بودو قصیده ای با مطلع زیر برای وی سرایید : من وشز برهوت تهوی بی ع