ترجمه مقاله

بروبوم

barobum

سرزمین؛ بوم‌وبر: ◻︎ زمینی که دارد بروبوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵: ۷۶۲).

بوم و بر، زمین، سرزمین، اقلیم، ملک

پرجوش

فرهنگ فارسی عمید

۱. پر از جوش؛ آنچه بسیار جوش بخورد؛ آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد: ◻︎ زمین دید یکسر همه ساده‌ریگ / بروبوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی: ۲۷۵).۲. پرشور؛ پرولوله؛ پرغلغله؛ پرجوش‌وخروش: ◻︎ امروز که بازارت پرجوش‌ خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایهٴ نیکویی (حافظ: ۹۸۸).

بی

لغت‌نامه دهخدا

بی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم بی بصیرت یعنی آدمی که بینا

ترجمه مقاله