برفکفرهنگ فارسی عمیدنوعی بیماری عفونی که عوارض آن ایجاد جوششهای سفید و زخم در دهان و حلق است و بیشتر در شیرخواران بروز میکند.
برفکلغتنامه دهخدابرفک . [ ب َ ف َ ] (اِ مرکب ) قرحه ایست که بدهان پیدا شود و بیشتر در اطفال و آن برنگ سفید است . قلاع . مرضی است در زبان و لب و غیره و بیشتر در کودکان . ریشی است برنگ سپید که بیشتر در دهان اطفال پیدا شود. (یادداشت مؤلف ). قسمی از ورم دهان که قلاع نیز گویند و همراهی دارد بابرو
برفکclutterواژههای مصوب فرهنگستانآنچه در نتیجۀ بازتاب امواج از اجسامی غیر از هدف بر روی صفحۀ رادار ظاهر شود
بمقتضایلغتنامه دهخدابمقتضای . [ ب ِ م ُت َ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مقتضی ) برحسب . برطبق . بروفق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
بلاکلاملغتنامه دهخدابلاکلام . [ ب ِ ک َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + کلام ) بدون کلام . بی سخن . بی گفتگو: اگر بروفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (رشیدی ).