برچسبیدهلغتنامه دهخدابرچسبیده . [ ب َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملصق . چسبیده . رجوع به چسبیده شود.- برچسبیده شدن ؛ لزوب .(ترجمان القرآن ).
ملصوقلغتنامه دهخداملصوق . [ م َ ] (ع ص ) برچفسیده شده .(آنندراج ). برچسبیده و پیوسته . (از ناظم الاطباء).
ملصقةلغتنامه دهخداملصقة. [ م ُ ص َ ق َ ] (ع ص ) زن تنگ و برچسبیده کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط).زنی که کس وی تنگ و گوشت دار باشد. (ناظم الاطباء).
ملتسقلغتنامه دهخداملتسق . [ م ُت َ س ِ ] (ع ص ) برچسبیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملتزق . ملتصق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التساق شود.
ملتصقلغتنامه دهخداملتصق . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برچسبیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برچسبنده و دارای التصاق . (ناظم الاطباء). ملتزق . چسبیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التصاق شود.
برچسبیدنلغتنامه دهخدابرچسبیدن . [ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) چسبیدن . التصاق . التساق . التصاص . التیاط. التزاق . تغنث . (منتهی الارب ) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای . مولوی .مَلازة؛ برچسبیدن با هم . لیط؛ برچسبید