بزخاءلغتنامه دهخدابزخاء.[ ب َ ] (ع ص ) زن برآمده سینه و درآمده پشت . (ناظم الاطباء). رجل ابزخ و امراءة بزخاء، نعت است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تأنیث ابزخ . رجوع به این کلمه شود.
ناپیداییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ی، فقدان دید، پوشیدگی، پنهانی، کمون، نهفتگی، نامرئیبودن، غیبت، غیاب، ناپدیدی، عدم وجود، عدم عدم وضوح، گرگ و میش نقطۀ کور، ورطه استتار، نقاب غیب، راز، معما، کتمان بزخو، کمین، اختفا خفا، غیب، محل اختفا دورۀ ناپیدایی، کمون، غیبت