بزرگی نمودنلغتنامه دهخدابزرگی نمودن . [ ب ُ زُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر. (یادداشت بخط دهخدا). تعظم . (المصادر زوزنی ). تکرم . تفخر.(تاج المصادر بیهقی ). ناز و نخوت کردن : بچشم کسان درنیاید کسی
دورهای بزرگ دوچرخهسواری،دورهای بزرگGrand Toursواژههای مصوب فرهنگستانمجموع معتبرترین مسابقات مرحلهای سههفتهای شامل دور ایتالیا، دور فرانسه و دور اسپانیا
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (منتهی الارب ). شریف . (المنج
تعظملغتنامه دهخداتعظم . [ ت َع َظْ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تکبر. (اقرب الموارد).
نقیبتلغتنامه دهخدانقیبت . [ ن َ ب َ ] (ع اِمص ) نقیبة. بزرگی نمودن بر قوم . ازنقیب است که بزرگ طایفه باشد. رجوع به نقیبة شود.
بزرگیلغتنامه دهخدابزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) بانوی شاعری که اصلش از کشمیر است و در عهد جهانگیر پادشاه ، ترک پیشه ٔ خود کرد و در گوشه ٔ قناعت خزید. روزی چهار تن شاعر بدیدن او رفتند بار ندادو در همان حال پسربچه ای عرب که خالی از تعشق نبود اجازه ٔ ملاقات یافت و این حال بر شاعران مذکور گران آمد و ر
بزرگیلغتنامه دهخدابزرگی . [ ب ُ زُ ] (حامص ) عظمت . (ناظم الاطباء). ابهت . (وطواط). بزرگواری . مکرمة. ملک . ملکوت . کبر. کرامت . اکرومة. کساء. مجد. ذکر. جمخ . تجله . جلال . فخمه . نبل . بنلة. عظم . عظمه . عظامة. جاهه . جاه . (منتهی الارب ) (یادداشت بخط دهخدا) : یا ب
بزرگیدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, bigness, dignity, extent, greatness, hugeness, immensity, largeness, magnitude, mass
سربزرگیلغتنامه دهخداسربزرگی . [ س َ ب ُ زُ ] (حامص مرکب ) صفت سربزرگ . حالت و چگونگی سربزرگ . بزرگی سر : کس از سربزرگی نباشد بچیزکدو سربزرگ است و بی مغز نیز. سعدی . || از حد خود تجاوز کردن . ادب نگاه نداشتن . خودخواهی <span class="hl"
جام بزرگیلغتنامه دهخداجام بزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو. [از ایلات خمسه ٔ فارس ]. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
جامه بزرگیلغتنامه دهخداجامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل آغاجری کهگیلویه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
جامه بزرگیلغتنامه دهخداجامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) طائفه ای از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 84). یکی از طوائف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در بلوک اقرز سکونت د