لغتنامه دهخدا
بزغند.[ ب ُ غ ُ ] (اِ) بمعنی بزغنج است و آن پسته مانندی باشد که بدان پوست را دباغت کنند، و بعضی گویند نام درختی است . (برهان ). قرظ. (زمخشری ). نام درختی است . درنسخه ٔ میرزا و در مؤید مسطور که مانند پسته چیزیست که از درخت پسته بهم رسد و مغز ندارد و بآن پوست رادباغت کنند، و