بزماتلغتنامه دهخدابزمات . [ ] (اِ) ظاهراً نوعی پارچه و جامه بوده است : سقرلاط و بزمات و آن نبات چو شاماک و تفتیک و عین ثبات .نظام قاری .
بازآمادoverhaulواژههای مصوب فرهنگستانتعمیر و آمادهسازی هر وسیله با پیادهکردن قطعات اصلی و فرعی، شامل بازدید و قطعهگذاری و تراشکاری و تعمیر موتور که به سوار کردن و بستن قطعات و بازدید نهایی ختم میشود
دورۀ بازآمادoverhaul period, time between overhauls, TBOواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی بین بازآمادهای پیدرپی
زمان بازآمادlayover timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که برای جبران تأخیرهای احتمالی و آماده شدن برای سفر بازگشت، در برنامهریزی در نظر گرفته میشود
ماشاکلغتنامه دهخداماشاک . (اِ) نوعی پارچه : سقرلاط و بزمات و آن بنات چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات . نظام قاری (دیوان ص 186).و رجوع به ماشاد و ماشا شود.