بساولغتنامه دهخدابساو. [ ب َ ] (فعل امر)از مصدر بساویدن . (لغت فرس اسدی ص 416) : بجانم که آزش همان نیز هست ز هر سو بیارای و ببساو دست . اوبهی .رجوع به بساویدن ، پساویدن و بساییدن شود.
بیشوفلغتنامه دهخدابیشوف . [ شُف ْ ] (اِخ ) تئودور لودویگ ویلهلم (1807 - 1882 م .). عالم آلمانی فیزیولوژی . صاحب نظر در باب خون و رویان شناسی . (دائرةالمعارف فارسی ).
بشاعلغتنامه دهخدابشاع . [ ب َ ] (ع اِ) گوشت و یا چیز دیگری که ناگوارد میکند معده را موافقت نمیکند عقل را. (ناظم الاطباء).
بساواییفرهنگ فارسی عمیداز حواس پنجگانۀ انسان که سردی، گرمی، زبری، و نرمی اشیا را بهوسیلۀ پوست درمییابد؛ لامسه.
بساواییفرهنگ فارسی عمیداز حواس پنجگانۀ انسان که سردی، گرمی، زبری، و نرمی اشیا را بهوسیلۀ پوست درمییابد؛ لامسه.