بستاوندلغتنامه دهخدابستاوند. [ ب ُ / ب َ وَ ] (اِ) بست . زمین پشته پشته را گویند که کتل و کریوه باشد. (برهان ). زمین پشته پشته را گویند که هموار نباشد و این لغت پشته وند بوده یعنی پشته مانند و شین آن با سین تبدیل یافته و بضم اول بهتر از فتح است . (انجمن آرا). زم
بستلغتنامه دهخدابست . [ ب َ ] (اِ) بستاوند. پشته . گریوه . زمین ناهموار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستاوند شود. || وقتی است منحوس به مقداردوازده ساعت که بعد از سه شبانه روز به سبیل دور میاید مبداء آن از هنگام ابتداءِ اجتماع شمس و قمر است ،به هندی آن را بهدرا گویند. (غیاث ) (آنندراج ). باص
بشاوردلغتنامه دهخدابشاورد. [ ب ُ وَ ] (اِ) زمین پشته پشته را گویند. (برهان ) (از سروری ) (اوبهی ) (مؤید الفضلاء) (از رشیدی ). زمین ناهموار. (ناظم الاطباء). صاحب برهان بمعنی پشته پشته آورده و این همان لغت بستاوند است و یکی ازین دو مصحف شده است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).