ترجمه مقاله

بسته

baste

۱. منجمد؛ فسرده.
۲. سفت‌شده.
۳. بندشده.
۴. پیوسته به چیزی یا جایی.
۵. کسی که با دیگری خویشی و قرابت دارد؛ خویش.
۶. (اسم) لنگۀ بار، بقچه، و کیسه که در آن چیزی گذارده یا پیچیده باشند.
۷. گره‌خورده.
۸. تعطیل: مغازه‌ها بسته بود.
۹. محدود‌کننده؛ بازدارنده: جامعهٴ بسته.
۱۰. واحد شمارش چیزهای بسته‌بندی‌شده: یک بسته شکلات.

۱. قفل، مقفل ≠ باز
۲. محدود، محصور، مسدود ≠ آزاد، باز، نامحدود
۳. دلمه، لخته، منعقد
۴. منجمد، یخزده
۵. گرفته
۶. مقید
۷. جعبه، محموله، ملفوفه
۸. بند، عدل
۹. بستگی، تابع، منوط، وابسته
۱۰. افسونشده
۱۱. عنین ≠ باز
۱۲. تعطیل ≠ باز

ترجمه مقاله