بسمل، قربانی، کشتار، کشتن
ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن
۱. ذبح ۲. بسمل کردن، ذبح کردن، کشتن
۱. [مجاز] بیرمق.۲. (صفت) [قدیمی] = نیمبسمل
(ذَ یِ) [ ع . زبائح ] (اِ.) جِ ذبیحه ؛ سر بریده ها، بسمل کرده ها.