بسوریدنلغتنامه دهخدابسوریدن . [ ب ُ / ب َ دَ ] (مص ) بسولیدن . نفرین و دعای بد کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفرین کردن . نفرین کنانیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). نفرین کردن . (فرهنگ نظام ) (مؤید الفضلاء) (سروری : بسورید). بد خواستن . لعنت کردن . رج
نیکودانلغتنامه دهخدانیکودان . (نف مرکب ) دانا. بسیاردان : تو همی رنج نهی بر تن تا هرچه کنی همه نیکو بود احسنت و زه ای نیکودان .فرخی .
دانفرهنگ فارسی عمید۱. =دانستن۲. داننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدابدان، بسیاردان، تاریخدان، حسابدان، سخندان، غیبدان، قدردان، موسیقیدان، نکتهدان.