بشاشت

bašāšat

معنی

۱. خوش‌رو بودن؛ گشاده‌رویی؛ خوش‌رویی.
۲. خوشحالی.

مترادف

۱. ابتسام، خوشرویی
۲. خوشی، شادمانی، نشاط
۳. گشادهرویی، تازهرویی
۴. خوشمنشی

جست‌وجوی دقیق

بشاشت

فرهنگ فارسی عمید

۱. خوش‌رو بودن؛ گشاده‌رویی؛ خوش‌رویی.۲. خوشحالی.

بشاشت

لغت‌نامه دهخدا

بشاشت . [ ب َ / ب ِ ش َ ] (ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تازه رویی . خوبرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). گشاده رویی .(تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی . (آنندراج ). شادی . شادانی . شادمانی . طلا

بشاشت

دیکشنری فارسی به عربی

جذل , مرح

بشاشت

فرهنگ فارسی معین

(بَ شَ) [ ع . ] (اِمص .) خوش رویی ، سرزندگی .

بشاشت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابتسام، خوشرویی ۲. خوشی، شادمانی، نشاط ۳. گشادهرویی، تازهرویی ۴. خوشمنشی

جست‌وجوی هم‌آوا

باسیاست

لغت‌نامه دهخدا

باسیاست . [ س َ ] (ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی . پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست . آگاه به سیاست .

باسیاست

دیکشنری فارسی به انگلیسی

diplomat

بسیست

لغت‌نامه دهخدا

بسیست . [ ب ِ س ِ ی َ ] (ع اِ) کبیسه . (دزی ج 1 ص 87).

بشست سدهاند

لغت‌نامه دهخدا

بشست سدهاند. [ ] (اِخ ) (هندی ) نام یکی از پنج کتاب معروف نجومی هندوان است . رجوع به سدهاند و التفهیم ص 148 متن و حاشیه ٔ 147 شود.

جست‌وجوی متن

گشاده رویی

فرهنگ فارسی معین

( ~ .) (حامص .) خوشرویی ، بشاشت .

جذل

دیکشنری عربی به فارسی

خوشي , نشاط , بشاشت , شوق وشعف

pep

دیکشنری انگلیسی به فارسی

pep، نیرو، چالاکی، بشاشت، حال

peps

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پپس، نیرو، چالاکی، بشاشت، حال

hilarities

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جادوها، شوق و شعف، خوشی، نشاط، بشاشت

جست‌وجوی هم‌قافیه

بابشاشت

دیکشنری فارسی به عربی

مبتهج

ترجمه مقاله