بشخوارلغتنامه دهخدابشخوار. [ ب ِ ] (اِ) بشخور سؤر یعنی بازمانده ٔ آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند. (ناظم الاطباء). نیم خورده . ته مانده . و رجوع به بشخور شود.
بشخوارفرهنگ فارسی معین(بِ یا بُ خا) (اِ.) بازماندة آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند؛ بشخور، پیش خور.
بشخورلغتنامه دهخدابشخور. [ ب ُ ] (اِ) بشخوار. نیم خورده و بازمانده آب دواب را گویند و به عربی سؤر خوانند. (برهان ). آبی که از دواب بازماند در وقت خوردن و به عربی سؤر نامند. (سروری ). مؤلف انجمن آرا و بنقل از آن آنندراج پس از نقل عبارت برهان آرند: بظن مؤلف بازمانده ٔ آب و علف دواب است که پی
بشخورلغتنامه دهخدابشخور. [ ب ُ ] (اِ) بشخوار. نیم خورده و بازمانده آب دواب را گویند و به عربی سؤر خوانند. (برهان ). آبی که از دواب بازماند در وقت خوردن و به عربی سؤر نامند. (سروری ). مؤلف انجمن آرا و بنقل از آن آنندراج پس از نقل عبارت برهان آرند: بظن مؤلف بازمانده ٔ آب و علف دواب است که پی
آبشخوارلغتنامه دهخداآبشخوار. [ ب ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) آبشخور: التشریع؛ به آبشخوار آوردن . (زوزنی ).