لغتنامه دهخدا
بشیز. [ ب َ ] (اِ)پشیز. پشیزه . پولی باشد که از مس زنند و خرج کنند وبعضی گویند درم برنجین بود و چیزی که بجای درم ستانند. (اوبهی ). چیزی بود که بجای درم رود، گویند برنجین بود. (صحاح الفرس ). رجوع به پشیز شود : چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان چو