بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
fictionalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
fictionalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
fictionalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
fictionalizedدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
قصةدیکشنری عربی به فارسیافسانه , قصه , داستان , اختراع , جعل , خيال , وهم , دروغ , فريب , بهانه , روايت , شرح , حکايت , نقل , گزارش , طبقه , اشکوب , داستان گفتن , بصورت داستان در اوردن
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<