بطرفرهنگ فارسی عمید۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.۲. شادی مفرط.۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
بطرفرهنگ فارسی عمیدیکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.⟨ بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دزی ج 1 ص 94 شود.
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (اِمص ) توانگری و فراخی عیش . (غیاث ). شادی سخت . نشاط. خرمی . خوشی <span class="hl
بیطرلغتنامه دهخدابیطر. [ ب َ طَ ] (ع اِ) بیطار. پچشک ستور. (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). رجوع به بیطار شود. || درزی . (منتهی الارب ). خیاط و درزی . (از ناظم الاطباء).
بترفرهنگ فارسی عمید۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
بطریرلغتنامه دهخدابطریر. [ ب ِ ] (ع ص ) بی شرم زبان دراز منهمک در گمراهی . مؤنث : بطریرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بطریرة شود.
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به ابویحیی بطریق و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی شود.
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) نام زاهدی و صومعه نشینی از ترسایان . (از برهان ) (آنندراج ).
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریقوس . مجتهد ترسایان باشد. (برهان ) (آنندراج ).زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ). رئیس مذهب نصاری . (ناظم الاطباء). رئیس عیسویان یونانی . (فرهنگ نظام ). ج ، بطارقه . (ناظم الاطباء). مقامی دینی . ج ، بطارقه . (مفاتیح ). اصلش لاتینی است و
ابثلغتنامه دهخداابث . [ اَ ب َ ] (ع مص ) شیر شتر خوردن تا برآمدن شکم و مست شدن . مست شدن از بسیار خوردن شیراشتر. || بطر کردن . بطر گرفتن . فیریدن .
بطریرلغتنامه دهخدابطریر. [ ب ِ ] (ع ص ) بی شرم زبان دراز منهمک در گمراهی . مؤنث : بطریرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بطریرة شود.
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به ابویحیی بطریق و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی شود.
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) نام زاهدی و صومعه نشینی از ترسایان . (از برهان ) (آنندراج ).
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریقوس . مجتهد ترسایان باشد. (برهان ) (آنندراج ).زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ). رئیس مذهب نصاری . (ناظم الاطباء). رئیس عیسویان یونانی . (فرهنگ نظام ). ج ، بطارقه . (ناظم الاطباء). مقامی دینی . ج ، بطارقه . (مفاتیح ). اصلش لاتینی است و
سبطرلغتنامه دهخداسبطر. [ س ِ طَ ] (ع ص ) مرد رسا. تیزخاطر. || چالاک . || یازیده . (منتهی الارب ). شیر یازیده وقت برجستن . یقال : اسد سبطر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، سبطرات . || دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ). || موی فروهشته ٔ دراز را گویند: شعر سبطر. (از اقرب الموارد). موی فروهش
مسبطرلغتنامه دهخدامسبطر. [ م ُ ب َ طِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبطرار. رجوع به اسبطرار شود. یازیده و درازشده . (ناظم الاطباء).
نیم بطرلغتنامه دهخدانیم بطر. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) نیم بطری . شیشه ای به اندازه ٔ نصف بطر. (یادداشت مؤلف ).
ضبطرلغتنامه دهخداضبطر. [ ض ِ ب َ ] (ع ص ) ضبیطر. توانا. || فربه پرگوشت و گرداندام . || شیر قوی سخت . (منتهی الارب ). || سخت . (مهذب الاسماء).
طبطرلغتنامه دهخداطبطر. [ طَ طَ ] (اِ) مرغ آبی است از اقسام اوز. (فهرست مخزن الادویه ). ظاهراً تحریف طبطو مصحف طیطو است .