بیطریلغتنامه دهخدابیطری . [ ب َ طَ] (حامص ) عمل بیطار. بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).- بیطری کردن ؛ بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به جمعی از شیعه از فرقه ٔ زیدیه که دو فرقه ٔ دیگر دارند: یکی جارودیه و دیگری سلیمانیه . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بتریه شود.
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (حامص مرکب ) بدتری . بَتَّری : وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست . فردوسی .مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان
feedersدیکشنری انگلیسی به فارسیفیدرها، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
طاعمدیکشنری عربی به فارسیخوراک دهنده , خورنده , چرنده , چارپايان پرواري , رود فرعي , بطري پستانک دار , سوخت رسان , ناودان
feederدیکشنری انگلیسی به فارسیتغذیه کننده، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
بطریلغتنامه دهخدابطری . [ ب ُ ] (انگلیسی ، اِ) بتری . از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل . (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشه ٔ دراز. (فرهنگ نظام ). این ظرف ب
بطریbottleواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای صُلب یا نیمهصُلب با دهانه یا گردن نسبتاً باریک و بدون دسته، معمولاً از جنس شیشه یا پلاستیک
زبطریلغتنامه دهخدازبطری . [ زِ ب َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به زبطره شهر مرزی ترکیه «روم قدیم » : لبیت صوتا زبطریا هرقت له کاس الکری و رضاب الخرد العرب . ابوتمام (از یاقوت ).رجوع به معجم البلدان و «زبطره » شود.
سبطریلغتنامه دهخداسبطری . [ س ِ طَ ] (ع اِ) رفتاری است به تبختر. (منتهی الارب ). رفتاری که در آن تبختر باشد. (از اقرب الموارد). انبساطدر راه رفتن . راه رفتن به تبختر. (از متن اللغة).
بطریلغتنامه دهخدابطری . [ ب ُ ] (انگلیسی ، اِ) بتری . از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل . (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشه ٔ دراز. (فرهنگ نظام ). این ظرف ب