لغتنامه دهخدا
حزی . [ ح َ زْ ی ْ ] (ع مص ) فالگوئی کردن . (منتهی الارب ). خبر از غیب دادن . (منتهی الارب ). || حزی بطیر؛ فال گرفتن به مرغان . بانگ به مرغان زدن به تفائل . || حزی السراب الشخص ؛ برداشتن سراب شخص را. (منتهی الارب ). || حزی نخل ؛ دید زدن بار خرما بر درخت . تخمین بار خرما بازنا