بطینلغتنامه دهخدابطین . [ ب َ ] (ع ص ) کلان شکم . (منتهی الارب ). کلان شکم ، یقال : رجل بطین . (ناظم الاطباء). شکم آور. (مهذب الاسماء). شخص بزرگ شکم . (فرهنگ نظام ). بزرگ شکم . (آنندراج ) (غیاث ). || آنکه شکم وی پر باشد. (ناظم الاطباء). || توانگر. (منتهی الارب ). || دور و بعید، یقال : شاءو بط
بطینلغتنامه دهخدابطین . [ ب ُ طَ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بطن . (غیاث ). مصغر بطن . (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم ). شکم کوچک . || منزل دوم از منازل قمر و آن سه کوکب است بر مثال دیگ پایه ها که بر بطن حمل واقع شده است . (از آنندراج ) . نام منزل دوم است از منازل قمر و آن سه کوکب است د
چبتنلغتنامه دهخداچبتن . [چ َ ت َ ] (اِ) انبانچه را گویند، و بجای تای قرشت یای حطی هم آمده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). انبانچه . (ناظم الاطباء).
بطنلغتنامه دهخدابطن . [ ب َ ] (ع اِ) شکم . خلاف ظهر (مذکر است ). ج ، اَبْطُن و بُطنان و بُطون . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). شکم انسان و حیوان . (فرهنگ نظام ). شکم . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27) (مهذب الاسماء) (غیاث ). خلاف ظهر و
بطنلغتنامه دهخدابطن . [ ب َ طَ ] (ع اِ) بیماری شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنج شکم از پرخوردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بطنلغتنامه دهخدابطن . [ ب َ طَ ] (ع مص ) کلان شکم گردیدن . (منتهی الارب ). بزرگ شدن شکم از پرخوردن . (از ناظم الاطباء). بزرگ شدن شکم از سیری . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). کلان شکم شدن . (آنندراج ).
بطنلغتنامه دهخدابطن . [ ب َ ] (ع مص ) نهان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بطون . (اقرب الموارد). رجوع به همین مصدر شود. || اثر کردن بیماری در باطن کسی : بطنه الداء و به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دردمندشکم شدن . (منتهی الارب ). دردمند شدن شکم کسی . (از ناظم ا
شکم آورلغتنامه دهخداشکم آور. [ ش ِ ک َ وَ ] (ن مف مرکب ) شکم بزرگ . بزرگ شکم . بطین . (یادداشت مؤلف ). شکم بزرگ . (التفهیم ص 328). شکم گنده . بطین . (فرهنگ فارسی معین ).
بطن الحمللغتنامه دهخدابطن الحمل . [ ب َ نُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) شکم حمل . و آن جایگاه بطین است نزد عرب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بطین و مؤید الفضلاء شود : بسته بسه پایه ٔهوایی بطن الحمل از چهارپایی .نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص <span class="h
بزرگ شکملغتنامه دهخدابزرگ شکم . [ ب ُ زُ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بطین . کلان شکم . شکم گنده . اَبطن . عثجل . اجوف . (یادداشت بخط دهخدا).
حرونلغتنامه دهخداحرون . [ ح َ ] (اِخ ) نام اسب ابوصالح مسلم باهلی بن عمرو. || نام اسپ شقیق بن جریر باهلی . || نام اسپ مقسم بن کثیر. || نام اسپی است نر از عرب که اسپهای مشهور از قبیل بطان و بطین و ذائد و جز آن از نسل وی باشند.
کلان شکملغتنامه دهخداکلان شکم . [ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ شکم . (ناظم الاطباء). بزرگ شکم . شکم گنده . بطین . بطن . مبطان . منفوخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجوف . طحامر، اعجز. (منتهی الارب ). رجوع به شکم و کلان شود.
سبطینلغتنامه دهخداسبطین . [ س ِ طَ ] (اِخ ) مراد امام حسن و امام حسین رضوان اﷲ علیهما است . (آنندراج ) (غیاث ).
ذوالبطینلغتنامه دهخداذوالبطین . [ ذُل ْ ب ُ طَ ] (اِخ )لقب اسامةبن زیدبن حارثه است . رجوع به اسامه شود.
تبطینلغتنامه دهخداتبطین . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را آستر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (آنندراج ). لباس را آسترکردن . (فرهنگ نظام ): تبطین ثوب ؛ آستر کردن جامه را.(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابطان الثوب . (منتهی الارب ). || زدن بر شکم کسی . (از اقرب المو