بعاعلغتنامه دهخدابعاع . [ ب َ ] (ع اِ) تره است نرم . (آنندراج )(منتهی الارب ). یک نوع تره ٔ نرم . (ناظم الاطباء). || گرانی ابر از باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رخت جهاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جهاز. (اقرب الموارد). || متاع . (اقرب ال
بعاعلغتنامه دهخدابعاع . [ ب َ ] (ع مص ) پیوسته باریدن ابر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بَعّ شود.
سرپل ساحلیbeachheadواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ مشخصی از ساحل دشمن که چنانچه تصرف و نگهداری شود پیاده کردن افراد و وسایل را در ساحل امکانپذیر میکند و فضای رزمایشی لازم برای عملیات طرحریزیشده به ساحل را فراهم میسازد
بیعگاهلغتنامه دهخدابیعگاه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع +گاه ) بیعگه . جای بیع و شرا. (آنندراج ) : در بیعگاه دهر به بادی بداد عمردر قمره ٔ زمانه به خاکی بباخت بخت .خاقانی .
بحاحلغتنامه دهخدابحاح . [ ب ُ ] (ع اِ) بحة. گرفتگی گلو و گرانی آواز. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
بعلغتنامه دهخدابع. [ ب َع ع ] (ع مص ) پریشان ریختن شراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. (منتهی الارب ). || فزون ریختن آب . (از اقرب الموارد). || پیوسته باریدن ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیوسته باریدن . بعاع . (منتهی الا