بعضدیکشنری عربی به فارسیبرخي , بعضي , بعض , برخي از , اندکي , چندتا , قدري , کمي از , تعدادي , غالبا , تقريبا , کم وبيش , کسي , شخص يا چيز معيني , معدود , کم
بعضلغتنامه دهخدابعض . [ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض ، و لایدخله اللام خلافاً لابن درستویه . و قال ابوحاتم : استعملها سیبویه و الاخفش فی کتابیهما لقلة علمهمابهذا لنحو. (منتهی الارب ). جزء چیزی . (از دزی ج 1 ص 100</span
بعضلغتنامه دهخدابعض . [ ب َ ] (ع مص ) گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را. (از متن اللغة). آزار دادن پشه کسان را. (از اقرب الموارد).
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
بعضوضةلغتنامه دهخدابعضوضة. [ ب ُ ض َ ] (ع اِ) جانوری است مانند خنفساء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بعضةلغتنامه دهخدابعضة. [ ب َ ع ِ ض َ ] (ع ص ) پشه ناک : لیلة بعضة و ارض بعضة کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شب یا سرزمین پرپشه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مبعوضه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مبعوضه شود.
بعضیلغتنامه دهخدابعضی . [ ب َ ] (ضمیر مبهم ) چند و چندی . قدری و چندان . (ناظم الاطباء). در لفظ بعضی یای تحتانی برای وحدت است و اگر وحدت منظور نباشد آوردن یاء درست نیست . (غیاث ذیل بعض ) (آنندراج ذیل بعض ). پاره ای از چیزی . مقداری . برخی . لختی . گروهی . بخشی . قسمتی :</span
بعضوضةلغتنامه دهخدابعضوضة. [ ب ُ ض َ ] (ع اِ) جانوری است مانند خنفساء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بعضةلغتنامه دهخدابعضة. [ ب َ ع ِ ض َ ] (ع ص ) پشه ناک : لیلة بعضة و ارض بعضة کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شب یا سرزمین پرپشه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مبعوضه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مبعوضه شود.
بعضیلغتنامه دهخدابعضی . [ ب َ ] (ضمیر مبهم ) چند و چندی . قدری و چندان . (ناظم الاطباء). در لفظ بعضی یای تحتانی برای وحدت است و اگر وحدت منظور نباشد آوردن یاء درست نیست . (غیاث ذیل بعض ) (آنندراج ذیل بعض ). پاره ای از چیزی . مقداری . برخی . لختی . گروهی . بخشی . قسمتی :</span
متبعضلغتنامه دهخدامتبعض . [ م ُ ت َ ب َع ْ ع ِ ] (ع ص ) بهره بهره . (آنندراج ). بهره بهره گردیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تبعض شود.
تبعضلغتنامه دهخداتبعض . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بعض بعض شدن . (زوزنی ). بهره بهره گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حصه حصه شدن . (آنندراج ). جزٔجزء شدن . (از قطر المحیط). || (اصطلاح فقهی ) خیار تبعض صفقه ؛ و آن چنان است که عقد بیع نسبت بق