بغرالغتنامه دهخدابغرا. [ ب َ ](اِ) خوک نر باشد و بعربی خنزیر گویند. (برهان ) (هفت قلزم ) (از ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). خوک نر و آنرا گراز نیز خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از سروری ) (جهانگیری ). خو» نر. (غیاث ) (رشیدی ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق <span
بغرالغتنامه دهخدابغرا. [ ب ُ ] (اِ) کلنگی را گویند که در وقت پرواز پیشاپیش همه ٔ کلنگها رود. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم ) (سروری ). کلنگ پیش رو کلنگان . (رشیدی ) (از فرهنگ نظام ) (از مؤید الفضلاء).
بغرالغتنامه دهخدابغرا. [ ب ُ ] (اِخ ) بغراخان نام پادشاهی بوده است از خوارزم . (برهان ). شهاب الدوله هارون بغراخان بن سلیمان از ایلک خانیه ٔ ترکستان (متوفی بین 383 و 384هَ . ق .). دیگر هارون بغراخان بن یوسف خضرخان از ایلک خان
تنگه ٔ بغرالغتنامه دهخداتنگه ٔ بغرا. [ ت َ گ َ / گ ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برگ بغرا است . (از برهان ) (آنندراج ). رشته ای که بدان آش بغرا می سازند. (ناظم الاطباء) : قلیه صراف است و روغن مشتری در میانْشان تنگه ٔ ب
باغراچ گوللغتنامه دهخداباغراچ گول . (اِخ ) نام دریاچه ای به ترکستان . قره شهر از شهرهای مهم آن ناحیه در کنار آن و در مصب نهریلدوز واقع است . (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 16).
بغراتکینلغتنامه دهخدابغراتکین . [ ب ُ ت َ ] (اِخ ) ابن اثیر آرد: در سال 555 هَ . ق . بین امیر ایثاق و امیر بغراتکین و رغش جرکانی جنگی روی داد که ایثاق بسوی بغراتکین که در آخر اعمال جوین بود شتافت و دارایی بسیار او را بغارت برد و بغراتکین منهزم گشت و اعمال مزبور ب
بغراجلغتنامه دهخدابغراج . [ ] (اِخ ) بگفته ٔ قزوینی ، نام قومی است از اقوام ترک که حضرت علی را خدا میدانند، و حکمرانان متسلسل از زیدبن علی دارند و به یک مصحف که در ظهرش مراثی دائر بوفات زیدمزبور نوشته شده معتقدند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
بغراجقلغتنامه دهخدابغراجق . [ ب ُ ج ُ ] (اِخ ) بغراجوگ ، عم سلطان محمود غزنوی است که از جانب وی حکومت هرات و فوشنج داشت و در جنگی که میان او و طاهر پسر خلف روی داد بر دست طاهر کشته شد و طاهر سرش برداشت و بقهستان برد. رجوع به تاریخ سیستان و تاریخ عتبی و حبیب السیر و تاریخ گزیده و ترجمه ٔ تاریخ ی
بغراخانلغتنامه دهخدابغراخان . [ ب ُ ] (اِخ ) هارون بن سلیمان . (شهاب الدوله )، یکی از ملوک ترک ماوراءالنهر معروف بخانیه بود که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیسته کاشغر را بگشود و تا حدود چین پیش رفت و به اغوای فایق الخاصه غلام سامانیان و ابوعلی پسر ابوالحسن سیمجور در <span class="hl" di
جام بورکلغتنامه دهخداجام بورک . [ م ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ آش بغرا. (ناظم الاطباء). رجوع به آش بغرا، ذیل کلمه ٔ آش در همین لغت نامه شود.
اکمکلغتنامه دهخدااکمک . [ اَم َ ] (ترکی ، اِ) نان . (یادداشت مؤلف ) : تن گرچه سو و اکمک از ایشان طلب کندکی مهر شه به اتسز و بغرا برافکند.خاقانی .
جرم کوهلغتنامه دهخداجرم کوه . [ ج َرْ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک کلات : ز جَرَّم کوه تا میدان بغراکشیده خط گل طغرا بطغرا.نظامی .
بغراتکینلغتنامه دهخدابغراتکین . [ ب ُ ت َ ] (اِخ ) ابن اثیر آرد: در سال 555 هَ . ق . بین امیر ایثاق و امیر بغراتکین و رغش جرکانی جنگی روی داد که ایثاق بسوی بغراتکین که در آخر اعمال جوین بود شتافت و دارایی بسیار او را بغارت برد و بغراتکین منهزم گشت و اعمال مزبور ب
بغراجلغتنامه دهخدابغراج . [ ] (اِخ ) بگفته ٔ قزوینی ، نام قومی است از اقوام ترک که حضرت علی را خدا میدانند، و حکمرانان متسلسل از زیدبن علی دارند و به یک مصحف که در ظهرش مراثی دائر بوفات زیدمزبور نوشته شده معتقدند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
بغراجقلغتنامه دهخدابغراجق . [ ب ُ ج ُ ] (اِخ ) بغراجوگ ، عم سلطان محمود غزنوی است که از جانب وی حکومت هرات و فوشنج داشت و در جنگی که میان او و طاهر پسر خلف روی داد بر دست طاهر کشته شد و طاهر سرش برداشت و بقهستان برد. رجوع به تاریخ سیستان و تاریخ عتبی و حبیب السیر و تاریخ گزیده و ترجمه ٔ تاریخ ی
بغراخانلغتنامه دهخدابغراخان . [ ب ُ ] (اِخ ) هارون بن سلیمان . (شهاب الدوله )، یکی از ملوک ترک ماوراءالنهر معروف بخانیه بود که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیسته کاشغر را بگشود و تا حدود چین پیش رفت و به اغوای فایق الخاصه غلام سامانیان و ابوعلی پسر ابوالحسن سیمجور در <span class="hl" di
تنگه ٔ بغرالغتنامه دهخداتنگه ٔ بغرا. [ ت َ گ َ / گ ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برگ بغرا است . (از برهان ) (آنندراج ). رشته ای که بدان آش بغرا می سازند. (ناظم الاطباء) : قلیه صراف است و روغن مشتری در میانْشان تنگه ٔ ب