بغستانلغتنامه دهخدابغستان . [ ب َ غ ِ ] (اِ مرکب ) فغستان . بهستان . بیستون . بیت الاصنام . (مفاتیح ص 74). مرکب از بغ + ستان (ادات مکان ). همین کلمه است که بهستان و بیستون شده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی جایگاه خدایان بوده است ، زیرا در عهد هخامنشی و تا
بغستانفرهنگ فارسی معین(بَ غِ) ( اِ.) 1 - بتخانه ، بتکده . 2 - خانة خدا. 3 - کوه بیستون . فغستان هم گفته شده .
باغستانلغتنامه دهخداباغستان . [ غ ِ] (اِخ ) قریه ٔ بیستون را بدین اسم گفته اند. (یادداشت مؤلف ). بغستان . و رجوع به بغستان شود و بیستون .
بهستانلغتنامه دهخدابهستان . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بغستان .بیستون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیستون شود.
بیت الاصناملغتنامه دهخدابیت الاصنام . [ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) بتخانه . بغستان . (مفاتیح ). بهارخانه . بتکده .هیکل . بهار. رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.
بهستونلغتنامه دهخدابهستون . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بیستون . (دایرةالمعارف فارسی ) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه . (مجمل التواریخ ). رجوع به بهستان و بغستان و بجستان و بیستون شود.
باپ تانهلغتنامه دهخداباپ تانه . [ ن َ ] (اِخ ) مصحف باستانه . نام شهری قدیم در بهستان (بغستان ) در بیستون بنا بعقیده ٔ راولین سن : بیستون محلی است تقریباً در شش فرسنگی کرمانشاه در سر راهی که بهمدان میرود. اسم این محل را یاقوت بهستان نوشته ولی دیودورِ سیسیلی این محل را بغستان ، یعنی محل خدایان نام
دبغستانواژهنامه آزاددَبْغِسْتان:دبغ+ستان که مخفف شده به دبستان. در گذشته، محل آموزش کودکان پر بوده از لوح های آموزشی یا همان دبغ.