بفتریلغتنامه دهخدابفتری . [ ب َ ت َ ] (اِ) دفتین جولاهگان و نساجان باشد. (برهان ). بف و دفتین جولاهی . (ناظم الاطباء) (از رشیدی ) (جهانگیری ذیل بف ). آنچه بافندگان را باشد و آن چوبی است که بهنگام بافتن بر جامه زنند. (مؤید الفضلاء). شانه ٔ بزرگ جولاهه که در هنگام بافتن آنرا بسوی خود کشد تا پود
بافتار خطیlineated fabricواژههای مصوب فرهنگستانبافتاری ناهمسانگرد که سیماهای (features) آن بیشتر خطی است
بافتار همهجوردانهseriate fabricواژههای مصوب فرهنگستانبافتاری نابرابردانه که در آن بلورهایی با اندازههای مختلف وجود دارد
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ] (اِ) کارگاه جولاهی . (برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری ). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان ).
حفلغتنامه دهخداحف . [ ح َف ف ] (ع اِ) شانه ٔ جولاهان .دفتین . بفتری . منسج . (اقرب الموارد). || تیغ جولاهان . || کرانه . (منتهی الارب ). || پی . نشان . (اقرب الموارد). اثر. ایز. || نوعی ماهی سفید که خار بر پشت و شکم دارد.
بفلغتنامه دهخدابف . [ ب َ ] (اِ) افزار جولاهگان باشد و آنرا دفتین گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). چوب جولاهان که چون جامه ببافند آنرا حرکت دهند تا تارها پهلوی هم واقع شود و دفته و دفتین نیز گویند. (رشیدی ) (از جهانگیری ). افزار جولاهگان و آنرا دفتین نیز گویند و آن مخفف باف و بافته است چنانک