آدم مصیبتزدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تزده، قربانی، مظلوم، صید، بلازده، بلادیده، آدم ساده بدبخت، بیچاره، آدم بدشانس، مبتلا، شخص بیمار
فرورفتهلغتنامه دهخدافرورفته . [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بزیررفته . پایین رفته .- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده . (ناظم الاطباء). بی زبان . کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد. || سپری شده . گذشته :
تهمت کشیدنلغتنامه دهخداتهمت کشیدن . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل تهمت کردن . هموار کردن دروغ و بهتان بر خود : صد رشک می برم به دماغ اسیر تودر بزم باده تهمت ساغر زدل کشی . امیری (از آنندراج ).