بلغارلغتنامه دهخدابلغار. [ ب ُ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. (حدود العالم ). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد می باشد و طوطی در آن شهر ز
بلغارلغتنامه دهخدابلغار. [ ب ُ ] (اِ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. (برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی . (یادداشت مرحوم دهخدا). چرم بودار، که آنرا ادیم گویند. (غیاث ). مشهور آنست که رنگ و بوی آن از طلوع سهیل است و در فرهنگی بدیدن آم
بلغار اندرونیلغتنامه دهخدابلغار اندرونی . [ ب ُ رِ اَ دَ ] (اِخ ) مشرق وی مِروات است و جنوب وی دریای گزر است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی کوه روس است . و این ناحیتی است که اندر وی هیچ شهری نیست ، و مردمانی دلیرند و جنگی و باهیبت ، و طبعایشان به آن ترکانی ماند که به ناحیت خزر نزدیک اند،و ایشان را با ه
جبال بلغارلغتنامه دهخداجبال بلغار. [ ج ِل ِ ب ُ ] (اِخ ) کوهستانی است که نهر آتل از آنجا سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ص 410).
بلغورلغتنامه دهخدابلغور. [ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان چولائی خانه ، بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 823 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بلغاریلغتنامه دهخدابلغاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلغار : ترک بلغاری قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من . خاقانی .- زبان بلغاری ؛ از زبانهای هند و اروپایی شعبه ٔ اسلاوی . (دایرةالمعار
بلغارستانلغتنامه دهخدابلغارستان . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) جمهوری سوسیالیستی واقع در جنوب شرقی اروپا در شبه جزیره ٔ بالکان . وسعت آن 110840 کیلومتر مربع و جمعیتش 7629254 تن است . از شمال به دریای سیاه از جنوب به قسمت اروپایی ترکیه و یونا
حبیب بلغاریلغتنامه دهخداحبیب بلغاری . [ ح َ ب ِ ب ُ ] (اِخ ) خلیفه ٔ رشید بلغاری بود. رجوع به تاریخ مبارک غازانی چ 1940م . ص 153 شود.
برغزلغتنامه دهخدابرغز. [ ب ُ غ َ ] (اِخ ) بلغار در اصطلاح قاضی صاعد اندلسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بلغار شود.
کوثابهلغتنامه دهخداکوثابه . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است در روس و گویند بزرگتر از بلغار است . پادشاه گروهی از روسها که نزدیک بلغار هستند در کوثابه ساکن است . (از معجم البلدان ).
بلغرلغتنامه دهخدابلغر. [ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) شهری است صقالبه را بسمت شمال ،بسیار سردسیر که عامه آن را بُلغار گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به بلغار و بلغارستان شود.
ویسولغتنامه دهخداویسو. (اِخ )شهری است در ماوراء بلغار و میان آن تا بلغار، سه ماه راه است . در فصلی از سال شبهای این سرزمین در کوتاهی به حدی میرسد که تاریکی را نمی بینند و بالعکس درفصل دیگر روشنایی مشاهده نمیشود. (معجم البلدان ).
بلغاریلغتنامه دهخدابلغاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلغار : ترک بلغاری قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من . خاقانی .- زبان بلغاری ؛ از زبانهای هند و اروپایی شعبه ٔ اسلاوی . (دایرةالمعار
بلغار اندرونیلغتنامه دهخدابلغار اندرونی . [ ب ُ رِ اَ دَ ] (اِخ ) مشرق وی مِروات است و جنوب وی دریای گزر است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی کوه روس است . و این ناحیتی است که اندر وی هیچ شهری نیست ، و مردمانی دلیرند و جنگی و باهیبت ، و طبعایشان به آن ترکانی ماند که به ناحیت خزر نزدیک اند،و ایشان را با ه
بلغارستانلغتنامه دهخدابلغارستان . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) جمهوری سوسیالیستی واقع در جنوب شرقی اروپا در شبه جزیره ٔ بالکان . وسعت آن 110840 کیلومتر مربع و جمعیتش 7629254 تن است . از شمال به دریای سیاه از جنوب به قسمت اروپایی ترکیه و یونا
جبال بلغارلغتنامه دهخداجبال بلغار. [ ج ِل ِ ب ُ ] (اِخ ) کوهستانی است که نهر آتل از آنجا سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ص 410).