بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب َ غ َ ] (ع اِ) نهایت حماقت ، و گویند آن بدین معنی است که شخص احمق با حماقت خود بدانچه میخواهد دست یابد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بَلغ. و رجوع به بلغ شود. || مخفف بلاغت . (غیاث ) (آنندراج ).
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمزی در کتابت بلغةالمقابلة را. علامتی که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسید. ظاهراً بلغة صیغه ٔ ماضی مؤنث است که تای آن را در مقام علامت بجهت اختصار دراز ننویسند. (غیاث ) (آنندراج ). بَلَغ. و ر
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بِلغ. حمقاء بلغة؛ مؤنث أحمق بِلغ. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به بَلغ یا بِلَغ شود.
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب ُ غ َ ] (ع اِ) قوت روز، و آنچه بدان روز گذرانند. (منتهی الارب ). آنچه از روزی بدان اکتفا شود و باقی نماند. (از اقرب الموارد). آن قدر که بدان روزگار بگذرانند. (دهار). آنچه کفایت کند در معاش . (آنندراج ). قوت روزگذار. خورش یک روزه . (فرهنگ فارسی معین ). آن مقدار اندک
بلغه اﷲ أقصی مرتادهلغتنامه دهخدابلغه اﷲ أقصی مرتاده . [ ب َ ل َ غ َ هُل ْ لا هَُ اَ صا م ُ دِ هَِ ] (جمله ٔ فعلی دعائی ) خدا او را به نهایت مطلوب و مرادش برساند. (فرهنگ فارسی معین ) : در غرر امثال و اشعار تازی محمد غازی الملطیوی ملکه اﷲ نواصی مراده و بلغه اقصی مرتاده متحلی گردانید.
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بِلغ. حمقاء بلغة؛ مؤنث أحمق بِلغ. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به بَلغ یا بِلَغ شود.
بلغلغتنامه دهخدابلغ. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمز است بلغت المقابله را. صیغه ٔ ماضی است ، و آن علامتی است که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسیده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). بَلَغَة. و رجوع به بلغة شود.
بلغه اﷲ أقصی مرتادهلغتنامه دهخدابلغه اﷲ أقصی مرتاده . [ ب َ ل َ غ َ هُل ْ لا هَُ اَ صا م ُ دِ هَِ ] (جمله ٔ فعلی دعائی ) خدا او را به نهایت مطلوب و مرادش برساند. (فرهنگ فارسی معین ) : در غرر امثال و اشعار تازی محمد غازی الملطیوی ملکه اﷲ نواصی مراده و بلغه اقصی مرتاده متحلی گردانید.
مبلغهلغتنامه دهخدامبلغه . [ م ُ ب َل ْ ل ِ غ َ ] (ع ص ) از مُبَلِّغَة عربی .مؤنث مُبَلِّغ. زن تبلیغکننده . رجوع به مبلغ شود.